آگاه مایند

ساخت وبلاگ
حرف زدن‌ها و حرف نزدن‌های روانکاو باید این واقعیت را برساند که او بیمار را همان‌طور که هست بدون قضاوت می‌پذیرد. در عین حال هم بیمار و هم روانکاو می‌دانند که هدف از ملاقات‌شان رقم زدن تحول روانی است. روانکاو سعی می‌کند بفهمد که چرا بیمار چنین است که هست و چرا نمی‌تواند تغییر کند، اما همزمان به‌طور ضمنی از او می‌خواهد به‌قدر کافی از بیماری خود دست بشوید تا بتواند از روانکاوی بهره بجوید. برای مثال، بیمار اسکیزوئید باید با روانکاو خود وارد رابطه شود تا بتواند بر وحشت خود از جزئی‌ترین تعاملات انسانی غلبه کند؛ بیمار وسواسی برای کمک گرفتن بابت نشخوارهای فکری بی‌پایان خود باید قدری از این نشخوارها دست بکشد و وارد گفت‌وگوی تحلیلی شود؛ بیمار هیستریک باید مدتی نمایشی را که در زندگی خود (و به جای زندگی خود) به‌پا کرده به حال تعلیق درآورد تا بتواند علاوه بر بازیگر این نمایش، تماشاگر آن نیز باشد.روانکاو حتی پیش از جلسۀ اول نیز اُبژۀ احساسات انتقال'>انتقالی بیمار است. بیمار نه‌فقط روانکاو را شخصی می‌بیند که برای فهمیدن او و (از طریق فرایندی فعلاً ناشناخته) کمک به او در خلاص شدن از درد روانی آموزش دیده، بلکه او را همچون مادر شفابخش، اُبژۀ گذار دوران کودکی[۴]، مادر و پدر اُدیپی مورد تمنا و چیزهای دیگری نیز می‌بیند. این امیدها با خود ترس و ناکامی‌به همراه دارد. همان‌طور که بیمار پیش از جلسۀ اول درمانگری (خیالی) دارد، درمانگر هم پیش از اولین ملاقات بیماری (یا دقیق‌تر بگوییم، بیماران متعددی) در ذهن خود دارد. به عبارت دیگر، درمانگر قبل از دیدار با بیمار از ویژگی‌هایی همچون صدای بیمار پشت تلفن، منبع ارجاع‌دهنده یا رابطۀ خود با بیماران فعلی‌اش به‌عنوان منابعی از احساسات هشیار و ناهشیار نسبت به بیمار استفاد آگاه مایند...ادامه مطلب
ما را در سایت آگاه مایند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agahmind بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 20 دی 1401 ساعت: 19:50

اگر با خواندن این سناریو ، به وضوح می توانید تصور کنید که ممکن است این اتفاق برای شما هم بیوفتد، احتمالا دارای سبک شناختی برجسته سازهستید.جان ریسکیند، ، این نوع جهان بینی را به عنوان یکی از دلایل اضطراب شدید معرفی می کند. به عبارت دیگر، با قرار گرفتن در وضعیتی مبهم و تصور کردن وخیم ترین سناریوی ممکن ، بی تردید مضطرب خواهید شد و در همین حین که ذهن شما مشغول شاخ و برگ دادن به نگرانی های شماست، بدن شما به اضطراب واکنش نشان میدهد.( عرق کردن دستان، لرزش صدا و …)وقتی به نظر می رسد شرایط “در حال بدتر شدن” است ، زنگ خطر ذهنی شما به سرعت هشدار میدهد. اگرچه در نظر گرفتن خطر های واقعی مفید به نظر میرسند، اما در بسیاری از موقعیت های که تهدید ساخته ذهن شماست( واقعی نیست) فعال شدن این افکار و این نگرانی ها ابدا مفید و سازگارانه نیست.آیا شما هم سبک شناختی برجسته ساز دارید؟فرض کنید که در حال سخنرانی برای چند نفر غریبه هستید و در حال صحبت در مورد موضوعی هستید که چیزهای زیادی درباره آن نمی دانید. بعضی از افراد بی حوصله یا بی علاقه به نظر می رسند ، در حالی که دیگران عصبانی به نظر می رسند.1) از تصور این صحنه چقدر احساس نگرانی یا اضطراب می کنید؟2) آیا سطح اضطراب شما( میزان تهدیدی که از سمت مخاطبین حس میکنید) نسبتاً ثابت است؟ یا با گذشت هر ثانیه به سرعت بیشتر می شود؟3) چقدر واکنش مخاطب از بد بودن سخنرانی را در ذهن خود مجسم میکنید؟آنچه بر تأثیرات منفی سبک شناختی برجسته ساز بر سلامت روان می افزاید این نگرش است که من نمیتوانم نگرانی خودم را کنترل کنم. در مورد مثال سخنرانی، نگرانی ساخته ذهن شماست و در همین حین شما متقاعد میشوید که اوضاع به زودی از کنترل خارج خواهد شد.سوال بعدی این است که اگر شما سبک آگاه مایند...ادامه مطلب
ما را در سایت آگاه مایند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agahmind بازدید : 1221 تاريخ : سه شنبه 20 دی 1401 ساعت: 19:50

روانکاوی توسط زیگمویند فروید پایه گذاری شد. وقتی از این واژه استفاده می‌کنیم دو موضوع به ذهن خطور میکند. یکی مکتب فکری روانکاوی است که تاثیر زیادی بر شناخت ما از خودمان و دیگر علوم گذاشت و دیگر روانکاوی یک رویکرد رواندرمانی است که طی آن، روانکاو متخصص با استفاده از تکنیک های روانکاوی، تحلیل رویا و تداعی آزاد، سعی میکند مسائل پنهان در ناهشیار فرد را برای او روشن کند. روانکاوی قدیمی ترین مکتب از سه مکتب روانشناسی است. روانکاوان تاثیر ناخودآگاه را بر رفتار ما عمیق می‌دانند و معتقد‌اند نیروی اصلی حاکم بر زندگی ما ناهشیار است. آنها معتقداند که آسیب‌های روانی معمولا به علت تثبیت‌ها بر مراحل رشدی قبل از 5_6 سالگی اتفاق می‌افتد، که وقتی این تثبیت‌ها از ناهشیار به هشیار او بیایند به مرور فرآیند درمان آغاز می‌شود. ما در گذشته فقط بخش آگاه ذهن را می‌شناختیم اما روانکاوی به ذهن به عنوان موجودیتی که حاوی جنبه‌های آگاهانه و ناآگاهانه بود نگریست.فروید معتقد بود که برخی از رفتارهای انسان را نمی‌توان با مراجعه به عقل سلیم و روانشناسی که بر پایه ذهنیت آگاه شکل گرفته است، توضیح داد. این چنین بود که فروید دستگاه ذهنی را بنا نهاد که از سه بخش: هشیار،نیمه هشیار و ناهشیار تشکیل میشود.نیمه هشیار: شامل تمامی تجربه هایی میشود که آماده است به آگاهی فراخوانده شود.ناهشیار: بخشی است که ما تعلق آن را به خود انکار میکنیم و آن را از آگاهی خویش می‌رانیم.چگونه می توانیم ذهن ناخودآگاه را درک کنیم؟به یاد داشته باشید، روانکاوی یک درمان و همچنین یک تئوری است. روانکاوی معمولاً برای درمان افسردگی و اختلالات اضطرابی استفاده می شود.در روانکاوی (درمان) فروید به بیمار می گوید روی تخت دراز بکشد تا راحت باشد و او هنگامی ک آگاه مایند...ادامه مطلب
ما را در سایت آگاه مایند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agahmind بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 20 دی 1401 ساعت: 19:50